Avareh Marg Copyright © 1390 - 1394 All right reserved

 

روزگار همواره ما را از جایی به جایی دیگر می برد و سرنوشت ما را از محیطی به محیط دیگر. در مسیر خویش جز لغزنده ای نمی بینیم و جز بانگی هولناک نمی شنویم.

 

زیبایی بهر ما بر کرسی مجد خود آشکار می شود و ما به آن نزدیک می شویم و به نام شوق دامنش را آلوده می سازیم و تاج پاکیزگی را از سرش بر می داریم.

 

عشق فرو پوشیده از آرامش بر ما می گذرد اما از او می ترسیم و در غارهای ظلمت پبهان می شویم و یا در پی او می رویم و به نام او مرتکب بدیها می شویم.

 

فرزانگان یوغی سنگین بر دوش او می گذارند در حالیکه آن لطیف تر از نفسهای گلها و رقیق تر از نسیم های لبنان است.

 

حکمت در خم خیابان ها می ایستد و در انظار همگان ما را ندا می دهد و ما آن را دروغ می پنداریم و پیروانش را خوار می شماریم.

 

آزادگی ما را بر سفره خویش دعوت می کند تا از می نابش لذت ببریم و ما می رویم و آنرا بر می چینیم و آن سفره صحنه ابتذال و جولانگاه خواری ما می شود.

 

طبیعت به سوی ما دست دوستی دراز می کند و از ما می خواهد که از زیباییش بهره بریم اما ما از آرامشش می ترسیم و به شهر پناه می آوریم و در آنجا همچون گله ای که گرگی را ببیند انبوهی گرد هم می آییم.

 

حقیقت با فرمان پذیری و در حالیکه لبخندی کودکانه بر لب دارد همچون محبوبی که بر گونه هایمان بوسه می زند به سراغ ما می آید اما ما درهای عواطفمان را بر روی او می بندیم و چون مجرمی پلید از او روی می گردانیم.

 

قلب انسان از ما مدد می جوید و روح ما را به فریاد می خواند ولی ما خود را گنگ تر از سنگ میا بیم و نمی شنویم و در نمی یابیم و اگر کسی فریاد دل و ندای روحش را بشنود می گوییم که او دیوانه است و از او دور باید بود.

 

زمانه چنین می گذرد و ما در غفلتیم و روزگار به ما دست دوستی می د هد و ما از آن ترسان. به خاک نزدیک می شویم و به خداوند وابسته ایم و بر خوان زندگی می کنیم و گرسنگی از نیروی ما تغذیه می شود. زندگی چه زیباست در نزد ما! و چه دوریم از زندگی!

جبران خلیل جبران







http://up.ghalebgraph.ir/up/galebgraph/authors/hamidreza/Bahman94/3/10.png


8 / 1 / 1391 1:32 قبل از ظهر |- اواره مرگ -|

C†?êmê§