انار


Avareh Marg Copyright © 1390 - 1394 All right reserved

روزگاری بسیار پیش از این که شعر مهمترین دغدغه روزها و شبهایم بود به تجربه هایی می اندیشیدم که به من در رسیدن به ماهیت شعر کمک کند و این بود که تجربه های مختلف نوشتن را هر روز سیاه مشق می کردم . این شعر یکی از آنهاست که پیوستگی بی انتهایی با من دیگر من دارد .

شاملوی بزرگ می گوید: " من به این حقیقت معتقدم که شعر برداشتهایی از زندگی نیست بلکه یکسره خود زندگی است "

شاید این شعر هم همین گونه باشد ...

بخوانید و برایم از این تجربه بگویید .

 

 ۱- هنوز قاب گرفته انار را آن زن ...

 

۲- انار حادثه ای سرخ بود روی تنت

انار مثل همیشه نشسته بر دهنت

طلوع می کند از شرق چشمهایت : زن

زنی که شکل گذشته / گذشته از بدنت

و دانه دانه غرورش غبار می گیرد

همان که بسته به دورش ردایی از سخنت

بلوغ آبی او سرخ شد /شرابی شد

درست مثل انار نشسته بر دهنت ...

 

۳- غروب از لب تو چون انار ترکید و...

که ریخت روی غزل قطره قطره خندیدو...

چقدر توی غزلها قدم زد و رد شد

زنی که : از لب تو - یک انار- که چید و .../

گذاشت روی لبش تا ببوسیش شاید !

به روی صحنه ی چشمت دوباره رقصید و ...

 

۴- ... و اتفاق سرانجام اتفاق افتاد

دوباره از لب تو / از درخت باغ / افتاد

همان انار که لبهاش سرخ و شیرین بود

رسیده بود / به وقتی که اتفاق افتاد ...

زنی به شکل معما که رد شد از کوچه

- در آن شبی که پر از بالهای زاغ افتاد-

گذشت از بر شیشه / گذشت وقتی که

تلالوی کم مهتاب برچراغ افتاد

و حرف زد و حرف زد و حرف ... ساعتها

و برگهای ترک خورده در اجاق افتاد

 

۵- نه ! این که حرف کمی نیست : " عاشقم / برگرد "

ببار روی تنم آخرین ترانه ی درد

چقدر رو به نگاهت غزل بمیرانم

ببین انار چه بر شعرهای من آورد ؟!

 

۶- همیشه حادثه ی سرخ بر تنت باشد ...






http://up.ghalebgraph.ir/up/galebgraph/authors/hamidreza/Bahman94/3/10.png


30 / 8 / 1390 8:56 بعد از ظهر |- اواره مرگ -|

C†?êmê§