فوتوشاپ آنلاین
یك امكان بسیار جالب و قابل توجه ...
فوتوشاپ به صورت آنلاین
برای ورود بر به فتوشاپ انلاین بر روی عکس بالا کلیک کنید
رقصم گرفته بود
دیوانه وار
گور پدر دیوانگی
رقصیدم
و هنوز هم می رقصم
با ساز تو
بی تو…
†??'§ : آواره مرگ- مرگ سایت مرگ , باز هم بی کسی رو چاره کردیم, بهنوش , وب سایت رسمی اواره مرگ,
??ادامه مطلب??
ﻣﺮﺩ ﻣﺴﻨﯽ ﺑﻪ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﭘﺴﺮ ۲۵ ﺳﺎﻟﻪ ﺍﺵ ﺩﺭ ﻗﻄﺎﺭ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩﻧﺪ. ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﻣﺴﺎﻓﺮﺍﻥ ﺩﺭ ﺻﻨﺪﻟﯽ ﻫﺎﯼ ﺧﻮﺩ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩﻧﺪ، ﻗﻄﺎﺭ ﺷﺮﻭﻉ ﺑﻪ ﺣﺮﮐﺖ ﮐﺮﺩ. ﺑﻪ ﻣﺤﺾ ﺷﺮﻭﻉ ﺣﺮﮐﺖ ﻗﻄﺎﺭ ﭘﺴﺮ ۲۵ ﺳﺎﻟﻪ ﮐﻪ ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭ ﭘﻨﺠﺮﻩ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﭘﺮ ﺍﺯ ﺷﻮﺭ ﻭ ﻫﯿﺠﺎﻥ ﺷﺪ. ﺩﺳﺘﺶ ﺭﺍ ﺍﺯ ﭘﻨﺠﺮﻩ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺑﺮﺩ ﻭ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﻫﻮﺍﯼ ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﺣﺮﮐﺖ ﺭﺍ ﺑﺎ ﻟﺬﺕ ﻟﻤﺲ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ، ﻓﺮﯾﺎﺩ ﺯﺩ: ﭘﺪﺭ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﻦ ﺩﺭﺧﺖ ﻫﺎ ﺣﺮﮐﺖ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ. ﻣﺮﺩ ﻣﺴﻦ ﺑﺎ ﻟﺒﺨﻨﺪﯼ ﻫﯿﺠﺎﻥ ﭘﺴﺮﺵ ﺭﺍ ﺗﺤﺴﯿﻦ ﮐﺮﺩ. ﮐﻨﺎﺭ ﻣﺮﺩ ﺟﻮﺍﻥ ﺯﻭﺝ ﺟﻮﺍﻧﯽ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﮐﻪ ﺣﺮﻑ ﻫﺎﯼ ﭘﺪﺭ ﻭ ﭘﺴﺮ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺷﻨﯿﺪﻧﺪ ﻭ ﺍﺯ ﭘﺴﺮ ﺟﻮﺍﻥ ﮐﻪ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﯾﮏ ﮐﻮﺩﮎ ۵ ﺳﺎﻟﻪ ﺭﻓﺘﺎﺭ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ، ﻣﺘﻌﺠﺐ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ. ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ ﺟﻮﺍﻥ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺑﺎ ﻫﯿﺠﺎﻥ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﺯﺩ: ﭘﺪﺭ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﻦ، ﺭﻭﺩﺧﺎﻧﻪ،ﺣﯿﻮﺍﻧﺎﺕ ﻭ ﺍﺑﺮﻫﺎ ﺑﺎ ﻗﻄﺎﺭ ﺣﺮﮐﺖ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ. ﺯﻭﺝ ﺟﻮﺍﻥ ﭘﺴﺮ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺩﻟﺴﻮﺯﯼ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻧﺪ. ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺷﺮﻭﻉ ﺷﺪ. ﭼﻨﺪ ﻗﻄﺮﻩ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺭﻭﯼ ﺩﺳﺖ ﭘﺴﺮ ﺟﻮﺍﻥ ﭼﮑﯿﺪ ﻭ ﺑﺎ ﻟﺬﺕ ﺁﻥ ﺭﺍ ﻟﻤﺲ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﺯﺩ: ﭘﺪﺭ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﻦ… ﺑﺎﺭﺍﻥ ﻣﯽ ﺑﺎﺭﺩ… ﺁﺏ ﺭﻭﯼ ﺩﺳﺖ ﻣﻦ ﭼﮑﯿﺪ. ﺯﻭﺝ ﺟﻮﺍﻥ ﺩﯾﮕﺮ ﻃﺎﻗﺖ ﻧﯿﺎﻭﺭﺩﻧﺪ ﻭ ﺍﺯ ﻣﺮﺩ ﻣﺴﻦ ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ: ﭼﺮﺍ ﺷﻤﺎ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺪﺍﻭﺍﯼ ﭘﺴﺮﺗﺎﻥ ﺑﻪ ﭘﺰﺷﮏ ﻣﺮﺍﺟﻌﻪ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﯿﺪ؟
†??'§ : آواره مرگ- مرگ سایت مرگ , باز هم بی کسی رو چاره کردیم, بهنوش , وب سایت رسمی اواره مرگ,
??ادامه مطلب??
به من گفتی که دل دریا کن ای دوست،همه دریاها از آن ما کن ای دوست
دلم دریا شد و دادم به دستت، مکش دریا به خون، پروا کن ای دوست
مکش دریا به خون، پروا کن ای دوست
کنار چشمه ای بودیم در خواب، تو با جامی ربودی مار از آب
چو نوشیدیم از آن جام گوارا، تو نیلوفر شدی، من اشک مهتاب
تو نیلوفر شدی، من اشک مهتاب
†??'§ : آواره مرگ- مرگ سایت مرگ , باز هم بی کسی رو چاره کردیم, بهنوش , وب سایت رسمی اواره مرگ,
??ادامه مطلب??
شلیک می کنی؟ بکن ولی بدان!
انتقام رو از اونی باید گرفت که رفت…
نه اونی که از همه جا بی خبر… داره می یاد…!!!
†??'§ : آواره مرگ- مرگ سایت مرگ , باز هم بی کسی رو چاره کردیم, بهنوش , وب سایت رسمی اواره مرگ,
??ادامه مطلب??
پسر کوچکی در مزرعه ای دور دست زندگی می کرد هر روز صبح قبل از طلوع خورشید از خواب برمی خواست وتا شب به کارهای سخت روزانه مشغول بود. هم زمان با طلوع خورشید از نردها بالا می رفت تا کمی استراحت کند در دور دست ها خانه ای با پنجرهایی طلایی همواره نظرش را جلب می کرد و با خود فکر می کرد چقدر زندگی در آن خانه با آن وسایل شیک و مدرنی که باید داشته باشد لذت بخش و عالی خواهد بود . با خود می گفت : " اگر آنها قادرند پنجره های خود را از طلا بسازند پس سایر اسباب خانه حتما بسیار عالی خواهد بود . بالاخره یک روز به آنجا می روم و از نزدیک آن را می بینم "
†??'§ : آواره مرگ- مرگ سایت مرگ , باز هم بی کسی رو چاره کردیم, بهنوش , وب سایت رسمی اواره مرگ,
??ادامه مطلب??
You Said That… you'd never leave me!
†??'§ : آواره مرگ- مرگ سایت مرگ , باز هم بی کسی رو چاره کردیم, بهنوش , وب سایت رسمی اواره مرگ,
تا نیست فکر می کنی هر طور شده باید تو هم داشته باشیش
پشت لبت که سبز شد پیچک خوره روح و روانت هم شروع می کنه به سبز شدن!
دختر عمو؛ دختر خاله؛ دختر همسایه؛ دخترکان راه مدرسه…
آخ جون عاشقیت!
کانالهای شنوایی گوشهات کم کم بسته میشن!
بینایت رو نور خیره کننده اش ازت میگیره!
حالا بستگی داره طرف ماه باشه یا خورشید!
تا میای ازش حرف بزنی زبونت بند می آد!
تبدیل میشی به یه ضرب المثل قدیمی
"عاشق لال است و کور است و کر"
اونی که این ارا جیف رو الان داره می نویسه
و حتی همه اونایی که واسه بار اول موضوع زنگ انشای
زندگی بی سرو ته و بی درو پیکرشون نامه های عاشقانه بود؛
دندون عقلشون رو به زور کلبتین دال دوست داشتن از جا می کنند و
می چسبونن پای امضای نامه هاشون و در آن واحد تبدیل میشن به یه سه نقطه خل !
که از اینگونه خل مشنگ بازیا چه لذتی داره برای خودش در لحظه!
†??'§ : آواره مرگ- مرگ سایت مرگ , باز هم بی کسی رو چاره کردیم, بهنوش , وب سایت رسمی اواره مرگ,
??ادامه مطلب??
C†?êmê§ |