هنوز صدای قدم هایت را پشت سرم می شنوم
که همچون غریبه ای مرا بی تفاوت دنبال می کنی
ومن این چنین پیش خود می پندارم که هنوز …
با گام هایت مسیرمرا دنبال می کنی ولی افسوس …
مرگ بر دوراهی ها ، لعنت بر هرچه بیراهه است
آری به اولین دوراهی که رسیدیم دیگر صدای قدم هایت نیامد
تو رفته بودی همه گفتند که تو عابری بیش نبودی …
ولی من میگویم دوراهی ها تورا ازمن ربودند
لعنت بر دوراهی ها …
†??'§ : آواره مرگ- مرگ سایت مرگ , باز هم بی کسی رو چاره کردیم, بهنوش , وب سایت رسمی اواره مرگ,
http://tanhae.com/dl/post/2012/0929Ghatre.jpg
کنار هر قطره اشکم… هزارتا خاطره دفنه
†??'§ : آواره مرگ- مرگ سایت مرگ , باز هم بی کسی رو چاره کردیم, بهنوش , وب سایت رسمی اواره مرگ,
برای تو زندگی می کنم، به عشق تو زنده هستم، اگر نباشی دیگر نیستم
تویی که بودنت به من همه چیز می دهد، هر جا بروی دلم به دنبال تو می رود…
عشق تو، حضور تو، به من نفس می دهد هوای بودنت
این دیگر اولین و آخرین بار است که دل بستم
نه به انتظار شکستم، نه منتظر کسی دیگر هستم
تو در قلبمی و تنها نیستی، تو مال منی و همه زندگی ام هستی…
همین که احساس کنم تو را دارم ، قلبم تند تند می تپد ،
به عشق تو میگذرد روزهای زندگی ام…
به عشق تو می تابد خورشید زندگی ام ،
به عشق تو آن پرنده میخواند آواز زندگی ام
و این است آغاز زندگی ام ، گذشته ها گذشته ، با تو آغاز کردم و با تو می میرم….
به هوای تو آمدن در این هوای عاشقانه چه دلنشین است ،
به هوای تو دلتنگ شدن و اشک ریختن کار همیشگی من است
بودنم به عشق بودن تو است ، اگر اینجا نشسته ام به عشق این انتظار است
در انتظار توام ، تا فردا ، تا هر زمان که بخواهی چشم به راه آمدن توام
خسته نمی شود چشمهایم از این انتظار ، می مانم و می مانم از این خزان تا پایان بهار
تا تو بیایی و او که به انتظارش نشستم را ببینم،
تا چشمهایت را ببینم و دنیای زیبایم را در آغوش بگیرم
نمی توان از تو گذشت، به خدا نمی توان چشم بر روی چشمهایت بست ،
بگذار تو را ببینم ، تا آخرین لحظه ، تا آخرین حد نفسهایم….
نمیگویم که مرا تنها نگذار ، تو در قلبمی و هیچگاه تنها نمی مانم ، نمی گویم همیشه بمان ،
تا زمانی که هستی من نیز می مانم ، اگر روزی بروی ، دنیا را زیر پا می گذارم ،
نمی گویم تنها تو در قلبمی، نیازی به گفتنش نیست آنگاه که تو همان قلبمی…
قلبی که تنها تپش هایش برای تو است،
زنده ماندن من به شرط تپش های این قلب نیست، به عشق بودن تو
یک دختر خانم زیبا خطاب به رئیس شرکت امریکائی ج پ مورگان نامهای بدین مضمون نوشته است:
میخواهم در آنچه اینجا میگویم صادق باشم.من ۲۵ سال دارم و بسیار زیبا ، با سلیقه و خوشاندام هستم. آرزو دارم با مردی با درآمد سالانه ۵۰۰ هزار دلار یا بیشتر ازدواج کنم.شاید تصور کنید که سطح توقع من بالاست ، اما حتی درآمد سالانه یک میلیون دلار در نیویورک هم به طبقه متوسط تعلق دارد چه برسد به ۵۰۰ هزار دلار.خواست من چندان زیاد نیست. هیچ کس درآنجا با درآمد سالانه ۵۰۰ هزار دلاری وجود دارد؟آیا شما خودتان….
ازدواج کردهاید؟ سئوال من این است که چه کنم تا با اشخاص ثروتمندی مثل شما ازدواج کنم؟چند سئوال ساده دارم: 1- پاتوق جوانان مجرد کجاست ؟ 2- چه گروه سنی از مردان به کار من میآیند ؟ 3- چرا بیشتر زنان افراد ثروتمند ، از نظر ظاهری متوسطند ؟ 4- معیارهای شما برای انتخاب زن کدامند ؟
امضا ، خانم زیبا
و اما جواب مدیر شرکت مورگان :
نامه شما را با شوق فراوان خواندم. درنظر داشته باشید که دختران زیادی هستند که سئوالاتی مشابه شما دارند. اجازه دهید در مقام یک سرمایهگذار حرفهای موقعیت شما را تجزیه و تحلیل کنم :درآمد سالانه من بیش از ۵۰۰ هزار دلار است که با شرط شما همخوانی دارد ، اما خدا کند کسی فکر نکند که اکنون با جواب دادن به شما ، وقت خودم را تلف میکنم.از دید یک تاجر ، ازدواج با شما اشتباه است ، دلیل آن هم خیلی ساده است : آنچه شما در سر دارید مبادله منصفانه "زیبائی" با "پول" است. اما اشکال کار همینجاست : زیبائی شما رفتهرفته محو میشود اما پول من ، در حالت عادی بعید است بر باد رود. در حقیقت ، درآمد من سال به سال بالاتر خواهد رفت اما زیبائی شما نه. از نظر علم اقتصاد ، من یک "سرمایه رو به رشد" هستم اما شما یک "سرمایه رو به زوال".به زبان والاستریت ، هر تجارتی "موقعیتی" دارد. ازدواج با شما هم چنین موقعیتی خواهد داشت. اگر ارزش تجارت افت کند عاقلانه آن است که آن را نگاه نداشت و در اولین فرصت به دیگری واگذار کرد و این چنین است در مورد ازدواج با شما.هر آدمی با درآمد سالانه ۵۰۰ هزار دلار نادان نیست ، ما فقط با امثال شما قرار میگذاریم اما ازدواج نه. به شما پیشنهاد میکنم که قید ازدواج با آدمهای ثروتمند را بزنید ، بجای آن ، شما خودتان میتوانید با داشتن درآمد سالانه ۵۰۰ هزار دلاری ، فرد ثروتمندی شوید. اینطور ، شانس شما بیشتر خواهد بود تا آن که یک پولدار احمق را پیدا کنید.امیدوارم این پاسخ کمکتان کند.
امضا رئیس شرکت ج پ مورگان
کامپیوترت رو روشن می کنی
چند لحظه صبر می کنی تا ویندوزش بیاد بالا
یه قلوب از شیشه دلسترت می خوری
ویندوز میاد بالا!
باز چند ثانیه دیگه صبر می کنی تا ویندوز کامل بیاد بالا
یه قلوب دیگه از شیشه دلسترت می خوری
کلیک می کنی رو My Computer
…..
یه سیگار روشن می کنی
می ری رو Drive F
یه پُک سنگین به سیگارت می زنی
می ری رو My Picture
زیر سیگاری رو می کشی جلو دستت
یه قلوب دیگه از شیشه دلسترت می خوری
با چشات دنبال یه فایل قدیمی می گردی
روش کلیک می کنی
نه ، این نبود!
یه پُک دیگه به سیگارت می زنی
رو یه فایل دیگه کلیک می کنی
کلی عکس باز می شه
آره، خودشه !
خاکستر سیگارت رو خالی میکنی تو زیر سیگاری
شروع می کنی عکس ها رو به ترتیب از بالا دیدن
یه لبخند شیرین پهنای صورتت رو می پوشونه بدون اینکه خودت متوجه بشی
یه پُک دیگه به سیگارت می زنی
عکس ها شوتت کردن به چند وقت پیش
خاطرات توذهنت نقش می گیرن
دوباره خاکستر سیگارت رو خالی می کنی تو زیر سیگاری
به یه عکس می رسی
لبات بسته می شن طوری که صورتت یه شکل جدی به خودش می گیره
چند ثانیه رو عکس مکث می کنی و با دقت نیگاش می کنی
یه پُک دیگه به سیگارت می زنی
به خودت می گی این عکس یه مشکلی داره
یه پُک دیگه به سیگارت می زنی
با وسواس خاصی به عکس نیگا می کنی
نفرات توی عکس رو می شماری
نه، این عکس حتما یه مشکل خیلی بزرگی داره
صورتت رو می بری جلوی مانیتور
نمی خوای قبول کنی جای یه نفر تو زندگیت خالیه
درست همونی که تو عکس خودش رو انداخته بود تو بغلت … !
با گرمای آتیش سیگار که داره دیگه یواش یواش پوست دستت رو می سوزونه
به خودت میای
فیلتر سیگارت رو می ندازی تو زیر سیگاری
کامپیوترت رو خاموش می کنی
خودت رو پرت می کنی رو تخت
چشات رو می بندی و آهسته زیرلب می گی:
ارزشش رو نداشت…
بگذر از من بگذر از من، من و تنها بزار با من
بگذر از من، بگذر از دیوونه هایی که گذاشته سر به دامن
بگذر از من، که نگاهم دیگه دنبال کسی نیست
بگذر از من، همه رفتن از کنارم تو برو اینم غمی نیست
من خودم یه کوه غصه ام تو کنایه هاتو کم کن
من که از خودم شکستم برو و سایتو کم کن
بگذر از تلخی حرفام اگه گنگ و بی دلیلن
اگه دست و پا شکستم اگه خسته و علیلم
من به انتها رسیدم دیگه امیدی ندارم
چیزی از تو من نمی خوام گله از کسی ندارم
بگذر از من بگذر از من که منم دلگیرم از من
بگذر از این دل زخمی که گذاشته سر به دامن
به گوشت می رسه روزی که بعد از تو چی شد حالم
چه جوری گریه می کردم که از تو دست بردارم
نشد گریه کنم پیشت نخواستم بد شه رفتارم
نمی خواستم بفهمی تو که من طاقت نمی یارم
دلم واسه خودم می سوخت برای قلب درگیرم
یه روز تو خنده هات گفتی تو می مونی و من میرم
سرم رو گرم می کردم که از یادم بره این غم
ولی بازم شبا تا صبح تو رو تو خواب می دیدم
نمی دونستی اینارو! چرا باید می فهمیدی؟
من و دیدی ولی یک بار ازم چیزی نپرسیدی
نمی دونستی اینارو چرا باید می فهمیدی
من و دیدی ولی یک بار ازم چیزی نپرسیدی
†??'§ : آواره مرگ - دهرم - بهنوش 16-دهرم, عکس دوستان آواه مرگ, تبادل لینک, جواد 13 , بچه های 16, زکس 45, تنهایی , عاشقانه, بی کس و کار,
چشم های بسته ی تورو، با بوسه بازش می کنم
قلب شکسته ی تورو، خودم نوازش می کنم
نمی زارم تنگ غروب، دلت بگیره از کسی
تا وقتی من کنارتم، به هر چی می خوای می رسی
خودم بغل می گیرمت، پر می شم از عطر تنت
کاشکی تو هم بفهمی که، می میرم از نبودنت
خودم به جای تو شب ها، بهونه هات و می شمرم
جای تو گریه می کنم، جای تو غصه می خورم
هرچی که دوست داری بگو، حرف های قلبت رو بزن
دل خوشی هات مال خودت، درد دلت برای من
من واسه ی داشتن تو، قید یه دنیا رو زدم
کاشکی ازم چیزی بخوای، تا به تو دنیام و بدم
هرچی که دوست داری بگو، حرفای قلب و بزن
دل خوشی هات مال خودت، درد دلت برای من
من واسه ی داشتن تو، قید یه دنیا رو زدم
کاشکی ازم چیزی بخوای، تا به تو دنیام و بدم
خودم بغل می گیرمت، پر می شم از عطر تنت
کاشکی تو هم بفهمی که، می میرم از نبودنت
خودم به جای تو شب ها، بهونه هات و می شمرم
جای تو گریه می کنم، جای تو غصه می خورم
مردی، اسب اصیل و بسیار زیبایی داشت که توجه هر بیننده ای را به خود جلب می کرد. همه آرزوی تملک آن را داشتند. بادیه نشین ثروتمندی پیشنهاد کرد که اسب را با دو شتر معاوضه کند، اما مرد موافقت نکرد. حتی حاضر نبود اسب خود را با تمام شترهای مرد بادیه نشین تعویض کند. بادیه نشین با خود فکر کرد: حالا که او حاضر نیست اسب خود را با تمام دارایی من معاوضه کند، باید به فکر حیله ای باشم. روزی خود را به شکل یک گدا درآورد و در حالی که تظاهر به بیماری می کرد، در حاشیه جاده ای دراز کشید. او می دانست که مرد با اسب خود از آنجا عبور می کند. همین اتفاق هم افتاد… مرد با دیدن آن گدای رنجور، سرشار از همدردی، از اسب خود پیاده شد به طرف مرد بیمار و فقیر رفت و پیشنهاد کرد که او را نزدیک پزشک ببرد.
مرد گدا ناله کنان جواب داد: من فقیرتر از آن هستم که بتوانم راه بروم. روزهاست که چیزی نخورده ام و نمی توانم از جا بلند شوم. دیگر قدرت ندارم. مرد به او کمک کرد که سوار اسب شود. به محض اینکه مرد گدا روی زین نشست، پاهای خود را به پهلوهای اسب زد و به سرعت دور شد. مرد متوجه شد که گول بادیه نشین را خورده است. فریاد زد: صبر کن! می خواهم چیزی به تو بگویم. بادیه نشین که کنجکاو شده بود کمی دورتر ایستاد. مرد گفت: تو اسب مرا دزدیدی. دیگر کاری از دست من برنمی آید، اما فقط کمی وجدان داشته باش و یک خواهش مرا برآورده کن: «برای هیچ کس تعریف نکن که چگونه مرا گول زدی…»
بادیه نشین تمسخرکنان گفت: چرا باید این کار را انجام دهم؟! مرد گفت: چون ممکن است زمانی بیمار درمانده ای کنار جاده ای افتاده باشد. اگر همه این جریان را بشنوند، دیگر کسی به او کمک نخواهد کرد…
†??'§ : متن های زیبا, متن آهنگ, معشوق, آلبوم طرفدار, آهنگ شادمهر, دانلود آلبوم طرفدار, زیبا, سایت عاشقانه, شادمهر, شادمهر اقیلی, شادمهر عقیلی, عقیلی, عاشقانه, عشق, آواره مرگ, بهنوش, وب سایت رسمی آواره مرگ,
C†?êmê§ |