فکر کنی خدایا اونم خوابیده یا که بیداره؟!
شده بی خوابی بگیری صد هزارتا نقشه
دنبال بهونه باشی که اون و فردا ببینی
شده شب که سر می زاری آرزو کنی بمیری
دم دم های صبح که میشه نفرینات و پس بگیری
شده با خاطره ی من جلوی آینه بشینی
گر بگیره تن لبهات جای دستام و ببینی
لای لای لای لای لای لای لای لای
لای لای لای لای لای لای لای لای
لای لای لای لای لای لای لای لای
لای لای لای لای لای لای لای لای
آرزومه تو بیداری سرت رو رو شونه ی من
زیر بارون توی پاییز خنده ی تو گریه ی من
دوس دارم وانشه چشمام توخوابم که پامی زاری
حتی خوابتم قشنگه چه برسه به بیداری
دوس دارم وانشه چشمام توخوابم که پامی زاری
حتی خوابتم قشنگه چه برسه به بیداری
موهایت سیاست مداران قابلی هستند
دست به سر که می بری، دست به سر می کنی
من و رو سری ات حزب باد می شویم!
می دانم سنگریزه های آن دریاچه/ خیلی به پاهایت می آیند...
اما چقدر روسریت را به آسمان تعارف می کنی
که باد را دلتنگ کنی ؟!
ما / سلیمان هیچ خدایی نیستیم
که این فرش از زمین بلند شود!
بطری بطری چشم هایت را / ریختی به انتظار اقیانوس...
و نشنیده گرفتی
سینه ی بیابان ها / آرامگاه چشم هاییست
که کشتی کشتی / و بطری بطری
به آب زدند و / به خواب رفتند...
آنقدر سنگ به خیالمان بستیم
که حتی خوابهایمان سنگین شده است...
بیا برویم...
باد را / لای موهایت بپیچ.....
و چشم هایمان را پشت آرزوهایت پناه بده...
برویم پیاله پیاله / زمان را / در ماه خالی کنیم....
بعد / روی همین فرش / ریلی پهن کنیم....
انتهای بهار را
به ابتدایش گره بزنیم....
و
تمام عمر
دور خودمان بچرخیم.....
اي همه آرامشم از تو پريشانت نبينم
چون شب خاكستري سر در گريبانت نبينم
اي تو در چشمان من يك پنجره لبخند شادي
همچو ابر سوگوار اين گونه گريانت نبينم
اي پر از شوق رهايي رفته تا اوج ستاره
در ميان كوچه ها افتان و خيزانت نبينم
مرغك عاشق كجا شد شور آواز قشنگت
در قفس چون قلب خود هر لحظه نالانت نبينم
تكيه كن بر شانه ام اي شاخه نيلوفرينم
تا غم بي تكيه گاهي را به چشمانت نبينم
قصه دلتنگيت را خوب من بگزار و بگذر
گريه ي درياچه ها را تا به دامانت نبينم
كاشكي قسمت كني غم هاي خود را با دل من
تا كه سيل اشك را زين بيش مهمانت نبينم
تكيه كن بر شانه ام اي شاخه نيلوفرينم
تا غم بي تكيه گاهي را به چشمانت نبينم
شیوه ی دلبری و ناز،اگر سوخت مرا
غمزه ی چشم سیاه تو بیاموخت مرا
صف مژگان همه آراستی از جانب دل
خم ابروی کمان تو سپر دوخت مرا
سر فرو برده چو شمعی به گریبان بودم
شعله ی سرکش عشق تو بر افروخت مرا
من که پر میزد از آهم،غم هستی به فلک
آهی از سینه برآوردی و پر سوخت مرا
خط و خال و خط و ابروی تو ای مونس جان
ز تماشای جهان،راه نظر دوخت مرا
دل غم دیده به سرپنجه ی سیمین تو بود
لب لعل تو غزلهای تر آموخت مرا
محبتت را میگذارند پای احتیاجت،
صداقتت را میگذارند پای سادگیت،
سکوتت را میگذارند پای نفهمیت،
نگرانیت را میگذارند پای تنهاییت،
... و وفاداریت را پای بی کسیت،
و آنقدر تکرار میکنند که خودت
باورت میشود که تنهایی و بیکـس و محتاج.
یكی می پرسد : اندوه تو از چیست ؟
سبب ساز سكوت مبهمت كیست ؟
برایش صادقانه می نویسم: برای آنكه باید باشد و نیست...
✔ آهــــاے آدم هــــا (!)
مـــــرا ڪہ هـیـچ مـقـصـدے بـه نـامـم
و هـیـچ چـشـمـے در انـتـظـارم نـیـسـت را
بـبـخـشـیـد /.
ڪہ بـا بـودنـم تـرافـیـڪ ڪـــرده ام ×
از چی بگــــم برات ؟ شاید قصه دوس داری / قصهء امتحان تو دانشــگاهِ روستایی
اگه قصه تلخه ، مثه چایی تو استکانِ / بد ترین جای دنیا ، سالنِ امتحانِ
که نشستند مثه بُــز و هی میگن کاشکی / یه مراقبِ خوب جای این لجن داشتیم
رضا برگـشــت ، از بغلی جوابِ گرفت / یهو مراقب پرید روش تقلبو گرفت
اون مراقـبِ بد ، با داد و فریاد گفــت / زود برو بیرون ، ولـی دَرَم قفل بود …
بدبخــــت شدم ، تقلبُ گرفت ازم ایـــــزد / ای کاش جای گرفتنش، یکم منو میزد
اون دانشجو مُـــرد ، در راه کلاسـی که / مراقبـش دل نداره ، مثـه پلاسـتیکه
اصَـن سیـنگل میخواد، دفتـرو کتابُ ببـنده / دیگه درس نمیخونه، میگه مدرک کیـلو چنده
از چی بگـــــــــم؟ استادی که خیلی خوشگله / یا جوابِ ســؤالی که خیلی مشگله؟
یا اون مراقـب که تقـلـبُ هی کِــــــش بده / دم میخواد با خوار مادرش وفقش بده
هی گفت جاتُ عــوض کنُ من حوصله کــردم / تـــو سالن امتحانات یه مُدلِ برده ام
یـهـو دیـدی برگـهء امتــحانُ ذره ذره کــردمُ / کارِ خودمــو خودشــو یه سَــــره کردم
تمام سهم من از تو همینه شب های بی تو سرد و تباهی
رسیدی دیدمت اما نموندی گُمت کردم چقد آسون چقد زود
چقدر سخته چقدر دیره کجایی ؟ ببین دنیام چه دلگیره کجایی؟
حقیقت داره تو دوری ولی خب خیالم با تو درگیره کجایی؟؟؟؟
از قصه هامون غصه ام میگیره ، میری و زوده میای و دیره
هر روز دل من بیشتر میسوزه یروز زیاده دنیا دو روزه
همیشه یاد تو دور و برم بود خیالت بالش زیر سرم بود
همینکه بی خبر از تو نباشم از اول آرزوی آخرم بود
یه عمر با منه این زخمه تازه نترسونم نگو قصه اش درازه
نمیترسم نمیزارم نمیشه نمیتونی نباشی بی اجازه
نمیدونی چقدر دلم برات تنگ شده نمیتونی بفهمی نیستی که ببینی اه این خیلی بد خیلی سخته !!!!!
آسمونم عین من بغض کرده ولی نمیتونه بباره خدایا اجازه بده بباره ؟؟؟؟ بوی نم میاد ولی بارون نمیاد خداااااااااااااااااااااااااااااااااااااااایا بزار این بغض بترکه ........
†??'§ : آواره مرگ - دهرم - بهنوش 16-دهرم, عکس دوستان آواه مرگ, تبادل لینک, جواد 13 , بچه های 16, زکس 45, تنهایی , عاشقانه, بی کس و کار,
پایان ترا باید از آغاز گریست
رفتی و دل ساده دلم باز گریست
خاموش ترین پرنده عشق که بود؟
دل بود که با یک دهن آواز گریست
با یاد تو این قناری زخمی عشق
پرپر زد و در حسرت پرواز گریست
از گوشه ی راز عشق رمزی بشنو
سوزی است در این گوشه کز آن ساز گریست
تا قصه عشق تو ب ه پایا ن نرسد
پایان ترا باید از آغاز گریست
C†?êmê§ |