دلم برای کسی تنگ است که طلوع عشق را به قلب من هدیه می دهد … دلم برای کسی تنگ است ه با زیبایی کلا مش مرا در عشقش غرق می کند… دلم برای کسی تنگ است که تنم آغوشش را می طلبد … دلم برای کسی تنگ است که دستانم دستان پر مهرش را می طلبد… دلم برای کسی تنگ است که سرم شانه هایش را آرزو دارد… دلم برای کسی تنگ است که گوشهایم شنیدن صدایش را حسرت می کشد … دلم برای کسی تنگ است که چشمانم ، چشمانش را می طلبد … دلم برای کسی تنگ است که مشامم به دنبال عطر تن اوست… دلم برای کسی تنگ است که اشکهایم را دیده… دلم برای کسی تنگ است که تنهاییم را چشیده… دلم برای کسی تنگ است که سرنوشتش همانند من است… دلم برای کسی تنگ است که دلش همانند دل من است… دلم برای کسی تنگ است که تنهاییش تنهایی من است… دلم برای کسی تنگ است که مرهم زخمهای کهنه است… دلم برای کسی تنگ است که محرم اسرار است… دلم برای کسی تنگ است که راهنمای زندگیست… دلم برای کسی تنگ است که قلب من برای داشتنش عمرها صبر می کند… دلم برای کسی تنگ است که دوست نام اوست… دلم برای کسی تنگ است که دوستیش بدون (( تا )) است…
ساقیا زردی رخسار من از جام تو نیست
خوش بچرخان که لبی سرخ تر از کام تو نیست
زردی روی من از حسرت پنهان دل است
گوش پنهان دلم ، دل زده از نام تو نیست
من سراسر همه تزویر و گناهم به نهان
عشق میگفت که این وسوسه از دام تو نیست
عاشقان را چو نباشد سر دلداگی ات
پس که باشد که شبی درغم اوهام تو نیست؟
شوق عشقت ز کجا می بَرَدَم تا به کجا
کیست دلداده در این شهر که آرام تو نیست؟
"ثاقب" ار لطف نگارت به خیالت نرسد
دفع غم کن به دعا ، غصه سرانجام تو نیستش
†??'§ : آواره مرگ - دهرم - بهنوش 16-دهرم, عکس دوستان آواه مرگ, تبادل لینک, جواد 13 , بچه های 16, زکس 45, تنهایی , عاشقانه, بی کس و کار,
از با تو بودن گریزانم
طاقت باران مهربان نگاهت را ندارم
ترسم از آن است که مهربانی ات بدعادتم کند
و از عادت می گریزم
ناز نگاهت را بیشتر کن که نیازمند شوم
بی تو بودن آزارم می دهد
دلتنگ آن نگاه نوازشگرت می شوم
جای خالی دستان گرمت را در سردی دستانم حس می کنم
ثانیه های با تو بودن را مرور می کنم
عذاب می کشم
تاوان گناهم را پس می دهم
گناه عاشق نبودن
عاشقِ چون تو نبودن
بی تو بودن آتش است
ناخالصیهایم را می سوزاند و خاکستر می کند
آتشی که قلب سنگم را دُری می سازد
لایق دستان پرمهر تو
برای این است که
" بی تو بودن را برای با تو بودن دوست دارم "
باز هم دنباله دارد
با تو بودن بی تو بودن
باز هم دنباله دارد
شعر بودن را سرودن
تا به کی باید بمانم
شعر حسرت را بخوانم
تا به کی از تو بخوانم
بی تو و تنها بمانم
تا به کی عشق تو را با جان و دل از خود بدانم
ای همه بود و نبودم
ای همه تار و پودم
تا به کی باید به این قلب بلورین دل بدوزم
پس بگو آن حس ویرانی کجاست؟
پس بگو آن عشق افسونی کجاست؟
من چرا باید بمانم
از تو من اما نخوانم
پس بیا تا در نگاهت
عشق را از نو نشانم.
شبی غمگین شبی بارانی و سرد
مرا در غربت فردا رها کرد
دلم در حسرت دیدار او ماند
مرا چشم انتظار کوچه ها کرد
به من میگفت تنهایی غریب است
ببین با غربتش با من چها کرد
تمام هستی ام بود و ندانست
که در قلبم چه آشوبی به پا کرد
واو هرگز شکستم را نفهمید
اگر چه تا ته دنیا صدا کرد
روزگــــــار ؛
نبودنت را برایم دیکتـــه می کند ...
و نمره ی من باز می شود صفـــــــــــر ...
هَنـــــــوز ...
نبودنت را یاد نگرفته ام !!!.
در انتظار خوابم و صد افسوس
خوابم به چشم باز نمیاید
اندوهگین و غمزده می گویم
شاید ز روی ناز نمی اید
چون سایه گشته خواب و نمی افتد
در دامهای روشن چشمانم
می خواند آن نهفته نامعلوم
در ضربه های نبض پریشانم
مغروق این جوانی معصوم
مغروق لحظه های فراموشی
مغروق این سلام نوازشبار
در بوسه و نگاه و همآغوشی
می خواهمش در این شب تنهایی
با دیدگان گمشده در دیدار
با درد ‚ درد سکت زیبایی
سرشار ‚ از تمامی خود سرشار
می خواهمش که بفشردم بر خویش
بر خویش بفشرد من شیدا را
بر هستیم به پیچد ‚ پیچد سخت
قبول نیست !
این بارتو چشم بگذار من فراموشت می کنم
فقط تا صد بشمار، ...
آهسته آهسته
راستی ....
من بازی را خوب نمی دانم
خودم را باید پنهان کنم یا گذشته را ؟
تورافراموش کنم یا خاطره را ؟
........... این بازی کی تمام می شود؟؟؟ ..............
ترکم مکن ای عشق من بی همزبانم
تنها تو یی ای نازنین آرام جانم
اینجا کسی در … اش رویا ندارد
دل را سپردن تا ابد معنا ندارد
سر در گریبانم کسی هم درد من نیست
از عشق جز آلودگی چیزی ندیدم
از فصل های دوستی من دل بریدم
این زندگی دیگر سرو سامان ندارد
دیگر به عشق من کسی ایمان ندارد
دیگر نمی داند که را باید صدا زد
این قلب را تا کی به طوفان بلا زد
من باغبان فصل های انتظارم
تو خوب می دانی من اینجا بی قرارم
برای ...
C†?êmê§ |