نیستی حال من خرابه رفتی از این آغوش چه راحت چقدر باهات حرف دارم و چقدر خرابم
نیستی دستام سرد سرد
چشمام تو رو با اون دید و دلم باور نکرد
و باز منم تنها و خاموش چراغم
چه بی اعتنا رفتی هه
نفهمیدم حس من واست یه تفریحه
تو که میدونستی وجود تو ترک درداست
تو که میدونستی نبود تو مرگ فرداست
ولی آروم آروم زیر بارون داغون
قدم میزنم و تو شادی با اون یارو
سرا پا گوش بودم وقتی که تو داشتی حرفی
حالا که بهت نیاز دارم گذاشتی رفتی؟
باشه، منم میذارم رگ این گردن
که رفتم و دیگه پیشت برنمیگردم
ولی روزی رو میبینم که یارت سیره
از تو با یکی دیگه از کنارت میره
به هر دستی که بدی میگیری از همون دست
این نفرین من نیست بازی زمونست
اون میخواد که دل تو با حرفهاش خواب شه
صبر کن بذار یه کمی یخ هاش آب شه
وقتی میفهمی چه کسی پشت روبنده
که به احساست بزنه یه مشت کوبنده
کاش لاقل بودی میدادی یه خط جوابم
تو که هی میگفتی تا ته خط باهم هستی
چرا رفتی و با درد دست و پاهام رو بستی؟
چرا؟ هاه؟ بخدا تا به من حرفی
نزنی نمیرم تو چرا واقعا رفتی؟
لااقل یه چیزی بگو، بگو دوستت نداشتم
بگو از خدام بود که تو شب و روزت نباشم
یعنی قصدت از اول این بود که با من نمونی؟
حرف بزن، تو که اینقدر نامرد نبودی
چی میگم اون دیگه نیست پیشم
چشم، تو این امتحان هم بیست میشم
ولی چرا از سنگه قلبها در این شهر تاریک
اسیر کابوسم تو یلداترین شب تاریخ
کابوسی که نفس رو تو سینه حبس میکنه
و میبینم یکی دیگه تنت رو لمس میکنه
داره تنم میلرزه
واسه ادامهٔ خوابم حتی قلم میترسه
ختم کلام رفتی از این آغوش چه راحت
و باز منم تنها و خاموش چراغم
عشق بيداد من باختن يعني لحظه عشق جان سرزمين يعني يعني زندگي پاک عشق ليلي و قمار من مجنون در عشق یعنی..... شدن ساختن عشق دل يعني كلبه وامق و يعني عذرا عشق شدن من عشق فرداي يعني كودك مسجد يعني الاقصي عشق من عشق آميختن افروختن يعني به هم عشق سوختن چشمهاي يكجا يعني كردن پراز و غم دردهاي گريه خون/ درد بيشمار عشق من يعني الاسرار كلبه مخزن اسرار يعني دلای ادما
دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم
دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم
دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم
دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم
دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم
دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم
دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم
دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم
دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم
دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم
دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم
دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم
دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم
دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم
دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوس
یه شب پر از کنایه با دو چشم پر گریه کجا موندی تو عزیزم درونم بازم شده غصه دیگه هر شب گل من دوریت واسم یه سواله هر شب از خودم میپرسم نکنه اینا همش یه خوابه واسه تو کم نبودم هر چی که خواستی بودم اما تو راضی نبودی انگاری من این وسط بازیچه بودم توی این دل من صدای اه و ناله ، غم وحسرت پر پر شد دیگه جایی واسه ی گریه ندارم وجودم بی تو پر پر شد عزیزم حتی عکستم ازم گرفتی دیگه هیچ چی ازت ندارم تو رفتی و من موندم با یه دنیا پر گریه دیگه حتی رویا ندارم دیگه واسم راهی نمونده یا بازم تو رو من میبینم یا از این غصه و ماتم یه شبی زیر بارون من میمیرم…
شده يه چيزي تو دلت سنگيني كنه....؟؟؟خيلي سخته ادم كسي رو نداشته باشه... دلش لك بزنه كه با يكي درد دل كنه ولي هيچكي نباشه... نتونه به هيچكي اعتماد كنه هر چي سبك سنگين كنه تا دردش رو به يكي بگه ... نتونه اخرش برسه به يه بن بست ... تك وتنها با يه دلي كه هي وسوسش مي كنه اونو خالي كنه ... اما راهي رو نمي بينه سرش روكه بالا مي كنه اسمون رو مي بينه به اون هم نمي تونه بگه... خيري از اسمون هم نديده مگه چند بار اشك هاي شبونش رو پاك كرده...؟! بهش محل هم نداده تا رفته گريه كنه زود تر از اون بساط گريه اش رو پهن كرده تا كم نياره ... خيلي سخته ادم خودش به تنهايي خو كنه اما دلي داشته باشه كه مدام از تنهايي بناله... خيلي سخته ادم ندونه كدوم طرفيه؟! خيلي سخته ادم احساس كنه خدا انو از بنده هايش جدا كرده ... خيلي سخته ندوني وقتي داري با خدا درددل مي كني داره به حرفات گوش مي ده يا ... پرده ي گناهات انقدر ضخيم شده كه صدات به خدا نمي رسه.... ؟!
عشق را به گدایی ننشین چیز خوب رابه گدا نمی دهند....
من عاشق نیستم فقط اینا رو مینویسم تا عاشقا بخونن و فرق عشق و هوس رو بفهمن!
ماه من غصه چرا؟
آسمان را بنگر، که هنوز،
بعد صدها شب و روز
مثل آن روز نخست،
گرم و آبی و پر از مهر
به ما می خندد
یا زمینی را که،
دلش از سردی شبهای خزان نه شکست و نه گرفت
بلکه از عاطفه لبریز شد و نفسی از سر امید کشید
و در آغاز بهار، دشتی از یاس سپید، زیر پاهامان ریخت
تا بگوید که هنوز، پر امنیت احساس خداست
ماه من غصه چرا؟
تو مرا داری و من هر شب و روز،
آرزویم همه خوشبختی توست
ماه من، دل به غم دادن و از یاس سخنها گفتن
کار آنهایی نیست که خدا را دارند
ماه من، غم و اندوه اگر هم روزی، مثل باران بارید
یا دل شیشه ای ات از لب پنجره عشق،
زمین خورد و شکست
با نگاهت به خدا چتر شادی وا کن
و بگو با دل خود که خدا هست،
خدا هست هنوز
او همانیست که در تارترین لحظه شب،
راه نورانی امید نشانم می داد
او همانیست که هر لحظه دلش می خواهد
همه زندگی ام، غرق شادی باشد
ماه من...
غصه اگر هست بگو تا باشد
معنی خوشبختی، بودن اندوه است
این همه غصه و غم، این همه شادی و شور
چه بخواهی و چه نه، میوه یک باغند
همه را با هم و با عشق بچین، ولی از یاد مبر
پشت هر کوه بلند، سبزه زاری است پر از یاد خدا
و در آن باز کسی می خواند
که خدا هست...
خدا هست...
خدا هست هنوز...
عشق های این دوره و زمونه یک نوع خودخواهی است!
به ترانه هایی که خواننده ها میخونن توجه کردید؟؟
مثلا "چرا تا وقتی من بودم تو رفتی"!!
یا "دیگه ازت خسته شدم خداحافظ"!!
انتظار داریم دیگران به هر قیمتی به پامون بشینن اما ما اگه خواستیم ولشون کنیم!
... اگر رفت با کس دیگه اسمشو خیانت میگذاریم و اگر خودمون رفتیم با یکی دیگه میگیم "اسیرش که نبودم"!! یا اصلا بهش فکر نمیکنیم!
آیا تا حالا شده برای کسی که فکر میکنید عاشقش هستید آرزوی خوشبختی کنید؟ چه در کنار شما باشد و چه در کنار دیگری؟
اگر روزی بدون توقع موندن، تا اخرین نفس و به هرقیمتی حاضر بودید که به پاش پشینید و حتی اگر ولتون کرد فقط براش آرزوی خوشبختی کنید، عاشقید! ولا غیر
چون غیر از اون میشه خودخواهی!
یه دروغ کهنه بود
یکی موند یکی نموند
حرف راست یه قصه بود
یکی موند با قرص ماه
به غم عشق مبتلا
یکی رفت چه بی وفا
با دورنگی آشنا
اون که موند ریشه پوسوند
دلشو غصه سوزوند
نالش از دردا نبود
پشتشو دوری شکوند
زیر آوار جفا
دل دادش به هر بلا
با همه عشق و وفا
راهی شد تو قصه ها
اون که موند یه قصه ساخت
اما هی هستی شو باخت
قصه ها به سر رسید
اون به عشقش نرسید
هیشکی خوابشو ندید
گل یادشو نچید
گم شدش تو قصه ها
توی شهر عاشقا
دلم یه بغل میخواد یه بغلی که برم توش و حالا حالاها بمونم وهی نترسم که الان تموم میشه. نترسم که همین دقیقه ها تموم میشه ... یه بغل که دستاشو سفت بپیچه دورم یه بغل نرم که رو دستش ساعت نبسته باشه. اون وقت من بتونم یه هفته،یه ماه ،یه سال،یه قرن توش بمونم و هیچ کدوممون ندونیم ساعت چنده. یه بغلی که بتونم توش تا میتونم گریه کنم.هق هق. جای تمام گریه هایی که تو دلم موند و من دلم نیومد تنهایی صاحبشون بشم. جای همه ی وقتاهایی که تا اومدم استارت یه گریه ی اساسی رو بزنم یادم اومد دستهایی رو کم دارم برای پاک کردن اشکام. دلم یه بغل مهربون میخواد که توش آروم بشم. بعد یه جایی بین بازوهای مردونش و سینه ی گرمش آروم بگیرم وبا لالایی قلبش خوابم ببره. دلم ....
کاش به دنیا نمی آمدم
کاش می شد بمیرم
کاش عاشق نمیشدم
اما دل ساده و دخترانه من تپید و
عشق را در چشمانش باور کرد.
باور کردم که قلب معصوم و دخترانه من
در پناه عشقیست که می تواند
سایه سر من باشد ...........
C†?êmê§ |