Avareh Marg Copyright © 1390 - 1394 All right reserved

مسافر

کفشهای جفت جفت

ابتدای راه بود

چشمهای تو که ماه بود ...


 

خط کش پیاده رو سپید بود

مانده ام برای خط و ایستگاه ...

کاش می شد آنچه دید بود

 


من مسافرم

گاه گاه می روم

شاعری مرابهانه کرده است من ن/می رسم


 

روبروی من نشسته ای

مثل خط ممتد پیاده رو

مولوی است چشمهای  بی بدیل تو

 


آتشم شبیه تو

شمس می شوم بباری ام

پشت ویترین شیشه ای بکاری ام


 

دور دور دورتر

به من نگاه می کنی

کفشهای جفت جفت را /به پای من گناه می کنی

 


ای همیشه در عبور

جای تو همیشه توی شعرهام خالی است

دور می شوی تو با غرور

 


من هنوز هم نشسته ام

ماه روی صورتم گرفته است

من دوباره توی شعرهام بسته ام






http://up.ghalebgraph.ir/up/galebgraph/authors/hamidreza/Bahman94/3/10.png


30 / 8 / 1390 8:55 بعد از ظهر |- اواره مرگ -|

C†?êmê§