Avareh Marg Copyright © 1390 - 1394 All right reserved

 

 

دخـتـر نـجیـب

 

دختری خوب صورت و نا پاک

که نبودش ز بی عفافی باک

 

بود از فراز جهل و نادانی

روز و شب در پی هوسرانی

 

درد عشاق را دوا میکرد

من جه گویم که چه ها میکرد

 

الفرض:گرم کامرانی بود

آنچه من می دانم و تو دانی بود

 

زنی از دوستان آن دختر

گفت:روزی به او که ای خواهر

 

ترک خلق و خوی این منکر کن

بگذر از هرزه گری و شوهر کن

 

دختر تا این سخن را بشنفت

با وقاهت به پاسخ او گفت:

در دلم شور ازدواج به پاست

ولی شوهر نجیب کجاست!!!

 

 

 

 

خدایا کفر نمی گویم....پریشانم....چی میخواهی تو از جانم!...مرا بی آنکه خود خواهم اسیر زندگی کردی! خداوندا!...اگر روزی ز عرش خود به زیر آیی...لباس فقر پوشی...غرورت را برای تکه نانی زیر پای نامردان بیندازی...وشب٬آهسته و خسته تهی دست و زبان بسته...به سوی خانه باز آیی...زمین و آسمان کفر گویی٬٬٬نمیگویی!!!؟!!؟؟!!!!






http://up.ghalebgraph.ir/up/galebgraph/authors/hamidreza/Bahman94/3/10.png


2 / 9 / 1390 3:22 بعد از ظهر |- اواره مرگ -|

C†?êmê§