لحظــــــــه دیدار نزدیک است
بــــــــــــاز من دیوانه ام ، مستم
بــــــــــــاز می لرزد دلم ، دستم
بـــــــــــاز گویی در جان دیگری هستم
های ! نخراشی به غفلت گونه ام را تیغ
های ! نپریشی صفای زلفکم را دست
و آبرویم را نریزی دل .....
لحـــــــظه دیدار نزدیک است .. .. ..
C†?êmê§ |