باید نوشتن را تمام کنم
باید درِ این دکان را تخته کنم و از کاغذهای سفیدی که روی میز مانده، موشک های کاغذی بسازم و از پنجره ی اتاق، برای گربه ی همسایه پرتاب شان کنم
باید نیمه شبی کابوس وار از مدار خواب هایم بیرون بزنم و از کشوی بالایی یخچال، شناسنامه ام را بردارم و صفحه صفحه بجومشان. باید غروب کشدار جمعه ای بارانی شال و کلاه کنم و تمام خیابان ها را قدم بزنم و از روی اسم هایشان، اسم جدیدی برای خودم دست و پا کنم
باید سرم را بیست و پنج دقیقه توی مایکروفر بگذارم و با صد و هشتاد درجه ی فارانهایت گریل اش کنم تا حافظه اش از تو پاک شود
باید روزی وسط تماشای شصت باره ی کیل بیل، بلند شوم و موهایم را از ته بتراشم، سیبیل بگذارم، کلاهِ بافت مشکی ام را به سر بچپانم و به خیابان بزنم. بعد دست راستم را اتفاقی توی تاکسی جا بگذارم و به خانه برگردم
باید تمرین کنم که کارهایم را دیگر با دست چپ انجام بدهم، مثلاً یک امضای تازه برای اسم جدیدم. باید دو رشته سیم برق به دلم بزنم تا شکلاتی ترین خاطراتش بسوزد. باید بیست و پنج دقیقه زیر دوشِ آب سرد گریه کنم تا همه ی این باید ها به هم ربط پیدا کنند و من از تو پاک شوم، یا تو از من
باید هفت شبِ تمام مست کنم و هر شبش را مست و پاتیل با سایه ام دوئل کنم و هر شبش را یادم برود که اسلحه ام را سمت راستم که دستی ندارد نبندم و هر شبش را از سایه ام بمیرم و هر شبش را بمیرم و هر شبش را بمیر و هر شبش را و هر شب و هر... تا پاک شوم من از من
باید توی یکی از همین انجمن های ترک اعتیاد عضو شوم و روی برگه ی ثبت نام اش جلوی کلمه ی " داشتن اعتیاد به : " اسم تو را بنویسم
باید چهل شبانه روز خودم را به تخت زنجیر کنم تا شیرینی بوسه هایت از لبانم پاک شود، صدای خنده هایت از گوشهایم بیرون بزند، عطر ات از خونم بپرد
باید پاک شود همه ی تو از من، همه ی من از تو، همه ی من از من
آنوقت می شود دوباره غروب یک روز برفی,اتفاقی، از پشت شیشه ی بخار گرفته ی کافه ای، تو را دید و بی هوا عاشق ات شد
می شود در کافه را باز کرد و کنار میز ات ایستاد و گفت : خانم، شما چقدر شبیه رویاهای من هستید
*********************
پی نوشت:رویا های من سفید و سیاه هستند واینجا هیچ چیز رنگی نیست
C†?êmê§ |