روز-شب-روز


Avareh Marg Copyright © 1390 - 1394 All right reserved

صدای قل قل آب یادش انداخت که بایستی چای دم کند. آدم کم حواسی نبود. از وقتی که صبح تا شبش را در دانشگاه می‌گذراند دیگر کم پیش می امد که آن بیرون خیلی روی چیزی تمرکز کند. آخر همه تمرکزش را در دانش‌گاه جا می‌گذاشت. حالش بهم می‌خورد از ان همه تمرکز و دقت که روی تنش های یک تکه فلز سرد صرف می شد. دوست داشت که بیرون از آن محیط سخت و نکبت برای خودش رها باشد . نه به چیزی و نه به کسی اهمیت چندانی ندهد. برای همین بود که ماه‌ها تن‌ها ول می‌چرخید. قبلن دختری در زندگی‌اش بود. در هر برهه ای بنا به مناسبت های مختلف با آدم‌هایی صمیمی تر می شد. اما حالا وقت لاقیدی بود. نه نگران قرارش بود نه نگران کادوی تولد و هزار تا کوفت و زهرمار که تک تک سلول های خاکستری اش را خفه می کرد. بهترین مدل مو را هم همان روزها کشف کرده بود. موهایش را هر روز صبح آب و شانه می کرد و عین عنترهای آمازون ولنگ و واز و ملنگ در خیابان قدم بر می داشت. عطر را هنوز می زد . اخر خودش پشت دختران معطر که راه می رفت لذت می برد از آن همه بوی خوش. بدون این که صورت آنها را ببیند، بی هیچ آشنایی، نسیه عاشق عطرشان می شد. بعد از هر کام آخر سیگار، سیگارش را از پنجره پرت می کرد و این به نظرش خیلی بهتر از این بود که طی مراسمی آیینی سیگار را در ظرفی محقر مچاله کند. دیگر جعبه های خالی سیگارش را مرتب و منظم نگه نمی داشت. همه شان را روانه سطل اشغال می کرد. سطل اشغال را خیلی دوست می داشت اخر برای همه اهالی نفهم شهر جا داشت. حیف که خودشان شعورشان نمی رسید که اخر شب ها به جای خانه بروند درون سطل اشغال و خودشان درشان را بگذارند. لبخند و اخم و غم و شادی همه جنبنده های دور برش برایش کوچکترین اهمیتی نداشت. گدایی محبت نمی کرد و در حق کسی بیش از حقش خوبی نمی کرد. راحت و اسوده زندگی می کرد و هر کار نکرده را که قبلن توی فرق سر خودش می کوبید دیوانه وار دوست می داشت. گویی وسط صحرای عرب زندگی می کند و قرار نیست که جواب گوی کسی باشد. یک شب اسوده و مطمئن به خوابی عمیق رفت. از خواب که پرید ساعت را نگاه کرد. لباس هایش را به سرعت پوشید و به سمت دانشگاه رفت. نسیم روزمرگی اول هفته سخت ازارش می داد.






http://up.ghalebgraph.ir/up/galebgraph/authors/hamidreza/Bahman94/3/10.png



†??'§ : Avarehmarg, آواره مرگ,
23 / 1 / 1391 1:24 قبل از ظهر |- اواره مرگ -|

C†?êmê§