دلتنگم…
دلتنگ یاد و حضورت…
دلتنگ خاطراتی که از عطر تو سرشار است…
دلتنگ روزهایی که آرامش بخش زندگی من تو بودی….
روزهایی که از آرزوهای ناب ما روشن بود…
شب هایی که یک نفر تکیه گاه خستگی های روزهایم بود….
دستی بود که سرمای غربتم را گرمی ببخشد…
دلتنگم…
دلتنگ کسی که سنگ صبور دردهایم بود…
دلتنگ لحظه هایی که جز حضورت چیزی نداشتند،
و هیچ ترسی از اینده مبهمم نداشتم…
.
.
حال منتظرم…
منتظر لحظه ای که مرگ مرا دریابد
مرگی سخت اما شیرین…
سخت به تاوان این همه خوبی هایم
و به شیرینی طعم رسیدن به آرامشی دوباره…
C†?êmê§ |